آشفته تر از زلفت
يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ق.ظ
آشفته تر از زلفت هر لحظه و هر روزم
با داغ غم هجرت می سازم و می سوزم
درگیر نگاه تو ماندست نگاه من
زین روست به تصویرت من چشم همی دوزم
بر دفتر احساسم نام تو چو بنویسم
شور و شرری تازه در شمع دل افروزم
بر هر که نمودم رو دیدم غم و بدعهدی
کس نیست در این عالم غمخوارم و دلسوزم
روزی دل من پر شد از عطر حضور تو
افسوس که اینک من حسرت به دل اندوزم
در بین غزلهایم تو ناب ترین هستی
کز شیوه ی چشمانت شعر و غزل آموزم
((منصور)) و شب تارش پایان نپذیرد تا
آیی و بدانی من آن عاشق دیروزم
۹۴/۰۳/۳۱