شهد وصل
يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ق.ظ
باز هم کِشتی غم پهلو گرفته بر دلم
با نسیم وصل خود غم را بران از ساحلم
سایه ام گم کرده ام ، خورشید من باش و بتاب
تا کنم با نور عشقت حل تمام مشکلم
عطر وصلت بر مشامم گر رسد من بی خودم
از خودم حتی تمام این جهان هم غافلم
ای نگار خوب من ، بانوی رویاهای من
می شود روزی ز عشقت شهد وصلی حاصلم؟
در زمان مرگ هم ((منصور))لبخندی زند
گر بمیرد در کنارت یا تو باشی قاتلم
۹۴/۰۳/۳۱