بغض کهنه
پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ب.ظ
کمی شبیه به آن بغض کهنه ای هستم
که در گلوی عاشق دلشکسته بشکستم
هنوز کار بزرگی جز عاشقی بر تو
بلد نباشم و کاری نیاید از دستم
به آرزوی اینکه ز کار دل عقده بگشایم
دل از همه ببریدم چو بر تو دل بستم
ز آسمان چشم تو من اگر چه افتادم
ولی به انتظار طلوعی دوباره بنشستم
دلم گرفته ز دستت که بی وفا بودی
گسستی از من و اما من از تو نگسستم
برای مستی خود جام می نمی خواهم
که می نخورده من از چشم نرگست مستم
اگر بپرسی از احوال هر شب منصور
بگویمت که به یادت غریق اشک هستم
۹۴/۰۴/۰۴