جام دل
شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ
رفتی و با رفتنت ما را پریشان کرده ای
این دل تنها و زارم را چه ویران کرده ای
داد،عشق تو به من عمری و جان تازه ای
دل بریدی و مرا بی عمر و بی جان کرده ای
رفتنت سنگی شد و جام دل ما را شکست
هر شبی دل را چرا گریان و نالان کرده ای؟
باختم در بازی چوگان عشق تو ولی
از چه رو دل را مثال گوی میدان کرده ای؟
من نمی بینم دگر روی چو ماهت را صنم
چون که آن روی درخشان را تو پنهان کرده ای
دل همیشه در هوای عشق تو پر میزند
مرغ دل را تو اسیر تیر مژگان کرده ای
واپسین حرف دل ((منصور )) را هم گوش کن
عاقبت چشم مرا تو پر ز باران کرده ای
۹۴/۰۳/۲۳