شعر دل

اشعارمنصورمصطفائی فر

شعر دل

اشعارمنصورمصطفائی فر

شعر دل

سروده های منصور مصطفائی فر

طبقه بندی موضوعی

با نگاهی تو مرا زار و پریشان کردی

عاشقت گشتم و قلبم تو چه ویران کردی

شهره بودم به جهان بس که تو را خواستمت

بی وفا گشتی و دنیا همه حیران کردی

من که عشق تو خریدم به بهای جانم

قدر نشناختی و عشق چه ارزان کردی

عمر و دنیای خودم در ره عشقت دادم

رفتی و وه که چه زیبا همه جبران کردی

تو به ((منصور)) چنان درس محبت دادی

کز همه عاشقی اش نیک پشیمان کردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۵
منصور مصطفائی فر

بیر باخیشلا منی سن زار و پریشان ائله دین

عاشیقین اولدوم آما قلبیمی ویران ائله دین

عالمه اولموشودوم شهره سنی سئومگیله

بی وفالیخلا بوتون دونیانی حیران ائله دین

جان بهاسینه سنین عشقیوی آلمیشدیم آما

بیلمدین قدریمی سن عشقی چوخ ارزان ائله دین

عمرومی دونیامی عشقین یولونا گویموشدوم

گئتمه یین له نه گوزل هر شی یی جبران ائله دین

اویله بیر درس محبت له وفا وئردین کی

((منصور))ی عاشیق اولوب سئومگه پشمان ائله دین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۵
منصور مصطفائی فر

دل چو تنگت می شود آهی ز حسرت می کشم

نقشی از چشمان تو همرنگ غربت می کشم

گر چه بشکسته به زیر بار هجران شانه ام

درد هجرانت به دوشم تا قیامت می کشم

با خیال خوب تو شب ها چو دارم گفتگو

زین سبب بیدارم هر شب سر به خلوت می کشم

گر نشیند باز بر این دل غبار عاشقی

دست بر آیینه ی پر درد عبرت می کشم

یا که گردد در کمند زلف دیگر دل اسیر

این چنین دل بر سر دار ملا مت می کشم

قد رعنایت دل ((منصور)) را از ره ببرد

من همیشه ناز آن بالا و قامت می کشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۴
منصور مصطفائی فر

در همه عمر تو را خواستم ای جان و تنم

من کسی را نپسندم چو تو ای نسترنم

من گدای سر کویت شدم ای دلبر ناز

چون سر کوی تو گشته است برایم وطنم

بلبل غمزده ام باغ و بهارم هستی

آن دهان و قد و رخ،غنچه و سرو و سمنم

هر کلامت شده بر این دل ریشم مرهم

من ندیدم چو تو شیرین سخن ای جان و تنم

هم دلت بود جدا از من و هم فکر تو یار

با من هرگز نبدی و نشدی زان منم

تا نبیند گل روی تو نمیرد((منصور))

جان سپارم اگر آغوش تو باشد کفنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۴
منصور مصطفائی فر

سنی عمروم بویی من سئومیشدیم جان و تنیم

نئجه سندن سورا بیر آیری کسی من بگنیم

سر کویینده گدا اولموشام ای سئوگلی یار

کی سنین کویین اولوبدور منه بیرجه وطنیم

((بولبول غمزده یم باغ و بهاریم سن سن

دهن و قد و رخون ، غنچه و سرو و سمنیم))

هر سوزون مرهم اولوبدور یارالی قلبیمه چون

سن کیمی خوش دانیشان گورمدیم ای گول دهنیم

یورگین منله دئیلدی نه ده فیکرین گوزلیم

اولما میشتین منی له اولمادین آخر دا منیم

گورمه دن گول یوزو وی اولمویجکدیر ((منصور))

اوله رم چونکی سنین آغوشون اولسا کفنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۳
منصور مصطفائی فر

بی خبر رفتی و یاد از من تنها نکنی

سوی صحرا شدی و روی به دریا نکنی

گشته دل در گره زلف سیاه تو اسیر

نیستی و گره از کار دلم وا نکنی

ناله های من بیچاره به جایی نرسد

چون ز آه دل غمدیده تو پروا نکنی

من به یاد تو وآن خاطره هایت هستم

ای که یادی ز من عاشق شیدا نکنی

بهتر از من تو کسی گر چه بیابی اما

عاشقی واله چو ((منصور)) تو پیدا نکنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۸
منصور مصطفائی فر

آشفته تر از زلفت هر لحظه و هر روزم

با داغ غم هجرت می سازم و می سوزم

درگیر نگاه تو ماندست نگاه من

زین روست به تصویرت من چشم همی دوزم

بر دفتر احساسم نام تو چو بنویسم

شور و شرری تازه در شمع دل افروزم

بر هر که نمودم رو دیدم غم و بدعهدی

کس نیست در این عالم غمخوارم و دلسوزم

روزی دل من پر شد از عطر حضور تو

افسوس که اینک من حسرت به دل اندوزم

در بین غزلهایم تو ناب ترین هستی

کز شیوه ی چشمانت شعر و غزل آموزم

((منصور)) و شب تارش پایان نپذیرد تا

آیی و بدانی من آن عاشق دیروزم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۶
منصور مصطفائی فر

گمان مکن که دوری ات ببرده یادت از دلم

خیال روی خوب تو چو گشته حل مشکلم

به بحر عشقت آنچنان دلم فتاد و غرق شد

که رفته سالها و من به جستجوی ساحلم

دمی ز یاد عشق تو دلم تهی نمی شود

تو با دلم چه کرده ای چنین ز خویش غافلم

به گریه خو نموده ام چو گشته کار هر شبم

که جز سرشک چشم خود نشد ز عشقت حاصلم

شبیه تو برای من کس دگر نمی شود

چو قبله ام شدی و من همیشه بر تو مایلم

وصال تو برای من شده مثال معجزه

ولی چه دلخوشم ببین ز آرزوی باطلم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۶
منصور مصطفائی فر

بازم خیال تو شده مهمون تنهایی من

ببین چه مهتابی شده شبای رویایی من

با رفتنت به لحظه هام یه باره رنگ غم زدی

قرار عاشقیمونو چی شد یهو به هم زدی

گلای سرختو هنوز دارم میون دفترم

هر روز نگاشون می کنم با این دو تا چشم ترم

روزی میاد که من و تو دوباره با هم ما بشیم

مثل دو رودخونه با هم یکی مثه دریا بشیم

تو جاده ی عشق تو من گذاشته بودم یه قدم

برای با تو بودنم قید همه چی رو زدم

رفتی و لحظه های من همرنگ چشمای تو شد 

رفتی و یه کس دیگه تموم دنیای تو شد

درد دلای عاشقا هیچ جوری درمون نمیشه

مشکله درس عاشقی هیچ جوری آسون نمیشه

روزی میاد که من و تو دوباره با هم ما بشیم

مثل دو رودخونه با هم یکی مثه دریا بشیم


ترانه سرا:منصور مصطفائی فر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۲
منصور مصطفائی فر

کاش شبی بیایی و نام مرا صدا کنی

تا دل بی کس مرا عاشق و مبتلا کنی

کاش بیایی و سرت باز به شانه ام نهی

مرهم زخم من شوی درد مرا دوا کنی

باز به شوق وصل خود واله و بی خودم کنی

جان به لب رسیده را از تن من رها کنی

چشم به خون نشسته ام منتظر تو مانده تا

خاک رهت بیاوری سرمه ی چشم ما کنی

رفتی و کاخ آرزو گشته چونان خرابه ای

باز بیا که در دلم کاخ دگر بنا کنی

عاشق تو شدن خطا گفتی و رفتی از برم

بهر دل شکسته ام کاش تو این خطا کنی

ای شه بی مثال دل،گشته گل از رخت خجل

آه چه می شود که تو یادی از این گدا کنی

فکر و خیال خام ((منصور))بود که تو شبی

داغ لبت به بوسه ای با لبش آشنا کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۶
منصور مصطفائی فر