شعر دل

اشعارمنصورمصطفائی فر

شعر دل

اشعارمنصورمصطفائی فر

شعر دل

سروده های منصور مصطفائی فر

طبقه بندی موضوعی

ائله یالنیزلامیشام اولسم اگر آغلایان اولماز

غم یوکی ییخسا منی بیل کی توتوپ ساخلایان اولماز

بو گئجه سون گئجه دیر قوی باشیوی دیزلریم اوسته

بو دلی کونلومو سندن سورا هئچ آنلایان اولماز

گوز یاشیملا یاشاییپ یاشلانیرام بیر نئچه ییلدیر

سن کی یوخسان قانایان بو یارامی باغلایان اولماز

کیپریگین سن اوخ ائله وور او کامان قاشلا یورکدن

بیر باخیشلا یورگه سن کیمی اوخ ساپلایان اولماز

تقدیریم بویله یازیلمیش کی یانام حسرت اودوندا

منصورون کونلونی سن تک یاندیریپ داغلایان اولماز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۶
منصور مصطفائی فر

بگذار زخم عاشقی بر دل بماند یادگار

دل را شکستی و کنون آن را به دست ما سپار

افتاده ام در بند غم کس نیست با من هم نفس

پس عاشق دیوانه ات جانا به حال خود گذار

بر دفتر دل نام تو با خط خوش بنوشته ام

من با مداد سادگی بر این خطا گشتم دچار

از درد هجران تلخ تر دانی چه باشد نازنین

هر لحظه یادت بودن و مردن ز درد انتظار

با این همه جور و جفا کز روزگارم دیده ام

گر دست من روزی رسد آرم دمار از روزگار

منصور بعد از مرگ خود چیزی نخواهد از تو جز

یک قطره اشک و فاتحه، شاخه گلی روی مزار 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۵
منصور مصطفائی فر

چه تنهایم اگر میرم نگرید کس بر این حالم

سرم بر سینه غمها که غم گیرد پر و بالم

نمی دانم ز دست دل بنالم یا ز دلدارم

ولی دانسته ام این را بداقبالم بد اقبالم

تو رفتی و شب و روزم شده تلخ و ملال آور

که بی عشقت نمودم گم همه روز و مه و سالم

همیشه از تو می گویم ولی شعرم نمی خوانی

دوباره از تو می گویم اسیر دور ابطالم

تو حالم را به یک نقطه به بالای لب قندت

دگرگون کردی و زان دم گرفتار همان خالم

تفال می زدم دیشب به شعر حضرت حافظ

که دیدم نام او آمد که او افتاده در فالم

((دریغ آن سایه همت که بر نا اهل افکندی))

نمودی همچو زلف خود سیاه و تیره احوالم

نگاهت را بکن هدیه به منصور و دل زارش

که پیش از مرگ خود گوید رسیدم من به آمالم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۰
منصور مصطفائی فر

منصورکیم بیلمیــــــرم امّادئلــی دیــوانه ییمیش

یازماغیــــــــندان گورورم عشقیده جانانه ییمیش
یاندیـــــــریب بال وپرین آتش هیــــــــجراندا گولوم
بوهیاهـــــــــوی جاهاندا گـــــــــوله پروانه ییمیش
دئییر پئشمانکی لیغینــــــدان ولی اولماز گوزلیم
وئریب الدن توانـــــــی عاشــــــیق دیوانه ییمیش
ایتـــــــیریب سانکی حیاتیـــــــندا گول نرگسینی
ال اوزوب دلبــــــرمستانه دن مســــــتانه ییمیش
بوحیـــــــــات فلسفه سی عاشیقه پیمان شرف
حیاتیــــــن ائیلک باهارینـــــــدا دُرودُردانه ییمیش
(مسعود)چوخ قیسناما هرکس بو یولون کاروانی
بیلئن ایستــــیر بیله دونیا بوتون افسانه ییمیش
کیـــم کی تاپشیرمی یا دونیاسینی بودهر غمه
عاشیق حقّیــــــدیر حقّ دهــریده فرزانه ییمیش

سروده:استاد مسعود ابراهیمی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۹
منصور مصطفائی فر

رفتی ولی با یاد خود در سینه غوغا می کنی

چشمان پر باران من مانند دریا می کنی

پشت حریر خاطره راضی به دیدار توام

افسوس حتی از همین محروم ما را می کنی

قول و قرار عاشقی آسان ز یادت می رود

دیروز گفتی عاشقی امروز حاشا میکنی

سهمم ز عشق تو شده تنهایی و آوارگی

از دوری ات میمیرم و مرگم تماشا می کنی

در مکتب عشق هر زمان چوب فلک را خورده ام

ای چرخ گردون با دل بیچاره بد تا می کنی

هر شب به یادت هستم و غرق سوالی بی جواب

آیا تو یادی از دل منصور تنها میکنی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۹
منصور مصطفائی فر


آهنگ : عمق نگاه

مایه شور

شعر : منصور مصطفایی فر

آهنگساز و تنظیم قطعه : علی مهدیزاد

تنبور سه تار تار عود دف و تنبک و آواز : علی مهدیزاد

دوستان عزیز می توانند این آهنگ را از لینک زیر دانلود کنند ...

دانلود تصنیف عمق نگاه   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۸
منصور مصطفائی فر

چو در عمق نگاه تو ، خودم را جستجو کردم

نگاهت را مگیر از من ، به چشمان تو خو کردم

شکستی قلب من اما نمی دانم هنوز این را

که سنگ و شیشه ای را من چگونه روبرو کردم

خیالت خوب شد با خود نبردی و هنوز اینجاست

چه شبهایی که با او من به یادت گفتگو کردم

عجب دیوانه ای بودم ، دل آزاد و آبادم

خراب یار بنمودم ، اسیر تار مو کردم

نصیب دیگران گشتی و یادت رفت ما را هم

ولی خوشبختی ات را من همیشه آرزو کردم

برای روز میلادش ندارد هدیه ای منصور

ولی دارم دلی عاشق که من هدیه به او کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۵
منصور مصطفائی فر

ما را به حال خویش رها کن که خسته ایم

زخمی ز تیر ناکسی و دلشکسته ایم

در شهر عاشقی همه با ما غریبه اند

زین رو به کوی عزلت خود خوش نشسته ایم

شاید که اشتباه عجیبی نموده ایم

دل بر وفای دلبر دل سنگ بسته ایم

پس داده ایم تقاص وفا را به بی کسی

تا اینکه جز تو از همه یکباره رسته ایم

با آن همه جفا و ریایی که دیده ایم

نشکسته ایم عهد و نه پیمان گسسته ایم

منصور گو که زین همه خورشید و آفتاب

دل را چگونه شد که به یک سایه بسته ایم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴
منصور مصطفائی فر

دردی است به جان من نامش غم تنهایی

دارم به سرم شوری از عشق و ز شیدایی

درمان همه دردم هستی و نمی دانی

شاید که بمیرم من امروز نه فردایی

شد آتش عشق ما از جور تو خاکستر

گفتی چو حقیقت را حل گشت معمایی

در محکمه ی عشقت حکم دل رسوایم

رنج و غم هجران شد در محبس تنهایی

شرح غم هجرانت گفتم به همه عالم

گفتند تحمل کن گفتند که می آیی

((منصور)) به عشق تو صبری بنمود اما

این غوره ی عشق ما آخر نشد حلوایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۷
منصور مصطفائی فر

باز هم کِشتی غم پهلو گرفته بر دلم

با نسیم وصل خود غم را بران از ساحلم

سایه ام گم کرده ام ، خورشید من باش و بتاب

تا کنم با نور عشقت حل تمام مشکلم

عطر وصلت بر مشامم گر رسد من بی خودم

از خودم حتی تمام این جهان هم غافلم

ای نگار خوب من ، بانوی رویاهای من

می شود روزی ز عشقت شهد وصلی حاصلم؟

در زمان مرگ هم ((منصور))لبخندی زند

گر بمیرد در کنارت یا تو باشی قاتلم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۶
منصور مصطفائی فر